
مارینای مقدس از یک خانواده بت پرست در انطاکیه بدنیا آمد و زمانی که تنها 12 سالش بود در مورد مریم مقدس و عیسی مسیح خدای زنده شنید به مسیح ایمان آورد و تصمیم گرفت که همیشه باکره بماند، پدرش که از مسیحیت نفرت داشت او را نزد فرماندار الیمبریوس آورد و فرماندار با دیدن او اول درخواست ازدواج کرد که مارینای قدیس رد کرد سپس از او خواست که به بت ها تعظیم کند تا آزادش سازد اما او قبول نکرد و حاضر نشد روحش در گرو شیطان باشد و آشکارا بیان کرد که من مسیحی هستم. او در زمان پادشاهی دیکلتین شکنجه های بسیار درد آوری را تحمل کرد و به شهادت رسید. روحش جاودانه باد

برگشت